#تنهایی_رها_پارت_28
منو در دشت غم ها رها کردی وتنها رفتی
کاش میدانستی چقدر دوستت دارم وقلب بیمارم
برای تو می تپه ای عزیز تر از جانم تو کجایی
تو کجایی تا این همه غم و اندوهمو ببینی
خوب میدونم که تو اصلا به فکرم نیستی وعشق من یک طرفه است ولی ای کاش در سرزمینی که من زندگی می کنم خانه ای داشتی ای کاش ای کاش ای کاش
بالاخره با تلاش وپشتکار امتحانات ترم تمام شد و با معدل عالی قبول شدم یک هفته به امتحان کنکور مانده بودو من شب وروز تلاش می کردم واز خدا می خواستم که کمکم کنه تا با رتبه خوب قبول بشم.
عصر تابستانی گرمی بود خورشید کم کم روبه غروب می رفت روی بهار خواب حیاط نشسته بودم و مشغول مطالعه ومامان لیوان شیر به دست روی سرم ایستاد
_رها جان فردا شب خونه خاله ریحانه دعوت داریم بهتره بری حمام و کمی سرو صورتتو صفا بدی دخترم از وقتی برای کنکور آماده میشی پا بیرون خونه نزاشتی مهمانی برای روحیتم خوبه.همین طور که سرم روی کتابم بود تند جواب دادم
_مهمونی؟نه نه مامان من وقت این کارا رو ندارم خودتون برید.
_چی میگی دخترم خالت ناراحت میشه دوست داره تو جشن چهلمین روز تولد دخترش توام باشی.
_می دونم مامان ولی من وقت ندارم باید یاداشتهایی که تو این مدت جمع کردم مرور کنم.
_مادر با عصبانیت ادامه داد.
_یعنی چی نمیام سعید به اندازه تو درس نخواند ولی قبول شد.
_نه مادر نمیخوام فردا به خاطر یک روز مهمانی رفتن خودمو لعنت کنم وقت ندارم.
مادر که می دونست واقعا تو این مدت خیلی زحمت کشیدم باصدای آرام گفت:
_دخترم می دونم زحمت کشیدی بخاطر من فقط یک ساعت بیا بعد سعید میاردت خونه.
romangram.com | @romangram_com