#تنهایی_رها_پارت_22
-می دونی رها خودت که به زودی ارشدمو می گیرم سربازیم که معافم اگه تو کمکم کنی می خوام
کمی جا به جا شد و ادامه داد - خوب می دونی که دلم پیش دوستت آذینه می شه تو اول با خودش صحبت کنی می ترسم راضی نباشه.
با صدای بلند شروع به خندیدن کردم روی دلم رو گرفتم وبلند بلند خندیدم و گفتم
- راضی نباشه چی میگی سعید آذین که از تو بیشتر مشتاق ازدواج باهاته.
با تعجب چشماش گشاد شدو دهانش باز
- راست میگی رها اونم منو دوست داره؟
-بله آقا چقدرم زیاد
با خوشحالی و با چشم براق بوسه طولانی از لپم کرد و
-خب فردا حرف می زنی؟
گردنمو کج کردم و با ادا گفتم:
-حرف که بله ولی اون داره برای دانشگاه درس می خونه اگه شهر دیگه قبول بشه چی اونوقت باید صبر کنی تا درسش تمام بشه
باعجله جواب داد
-باشه مهم نیست من مخالف درس خوندنش نیستم صبر میکنم.
-باشه باهاش حرف می زنم ولی یه شیرینی حسابی می خوام.
_خب هرچی که بخوای بهت میدم.
_خوشحال گفتم:هرچی که بخوام بهم میدی.
romangram.com | @romangram_com