#تنهایی_رها_پارت_163
_نه آرینا خانوم ایشون همکار منه و ویزیتور مطبه چون تنها بودم برای کمک به من این زحمت رو کشیده تازه خانوم آزادی دانشجوی هنره و نقاش ماهریه چند تیکه ظرف رو برداشتم وبه آشپزخانه رفتم تحمل چهره ی مغرور اون دختر رو نداشتم دکترهم با چند ظرف دنبالم آمد.دختر زیبایی بودچشم درشت وقهوه ایی قد بلند وکشیده با تاب وشلوارک مثل اینکه خجالتم سرش نمی شه.
_رها خانوم من واقعا معذرت می خوام ببخشید آرینا دختر بی ادبیه اینو همه می دونند.
باور کنیداگه می دونستم اینجوری میشه اجازه نمی دادم امروز اینجا باشید
بااینکه خیلی ناراحت شده بودم لبخند زورکی زدم
_نه نه مهم نیست من ناراحت نشدم ایشون حق دارن فکر کردن من مستخدم شمامم البته اشکالی نداره.
با خنده ی زورکی خیال دکتر رو راحت کردم و به پذیرایی برگشتم دکتر تا آخر میز را بامن تمیز کردودختر فقط نزاره گر ما بود...امین اسرار داشت ظرفها رو داخل ظرف شویی بزاره اما مانع شدم به سالن برگشت ظرفهارو داخل ظرفشویی گذاشتم داخل فنجان های زیبا که لبه آنها طلا کاری شده بودچایی ریختم اول به آقای مسن بعد جوان و امین ودر آخر به آرینا تعارف کردم با این کار حرصشو در آوردم.می خواستم به آشپزخانه برگردم که امین صدام کرد.
_رها خانوم شمام تشریف بیاریدو به جمع بپیوندید خسته شدید.
_نه ممنون هنوز کمی کار دارم.
_عیبی نداره بعدا کارهارو انجام میدی وقت برای کار کردن زیاده بیا بشین به ناچار دعوتشو پذیرفتم و کنار ش نشستم اما خودم راجمع کردم که بهش نخورم.
#پارت ۵۷
آرینا با ناز گفت:
_خانوم امین گفتن که نقاشید درسته؟
_بله نقاشی می کشم ولی به ماهری که دکتر گفتن نیستم.
دکتر وسط حرف ما پرید.
_نخیر ایشون دارن تعارف می کنند واقعا من نقاشی هاشو ستایش می کنم.کارهای ایشون خیلی ارزشمنده.انقدر واقعی به نظر می رسه که آدم رو به عمق خودش می کشه.
من خوشحال و سربلند از تعریف امین وآرینا عصبانی و اخمو ادامه داد.
_دکتر مثل اینکه شما به خانوم آزادی خیلی ارادت دارید مگه ایشون بجز یه منشی برای شما چیز دیگه ایی هستند؟
romangram.com | @romangram_com