#تنهایی_رها_پارت_147

خنده ی بلندی کرد وگفت:

_نه مسئله ی مهمی نیست خودتون رو ناراحت نکنید حالا بریم داخل



جوابی ندادم ..وارد خانه شدیم چقدر زیبا برای چند دقیقه سر جام خشکم زده بود طبقه ی پایین سالن بزرگی داشت که در انتهای آن دوبلکس شده بود شش عدد فرش کرم رنگ با مبلهای بسیار گران قیمت و خوش رنگ



آشپزخانه خیلی مجهز بود توی خوابم این همه زیبایی ندیده بودم وسایل منزل ما کجا اینا کجا.

آه چقدر پیش دکتر حقیر بودم اون با این همه مال وثروت کوچکترین نظری به من نمی کنه داخل آشپزخانه بود پرسید

_تا کی می خوای اونجا وایسید بفرمایید خواهش می کنم راحت باشید منزل خودتونه.

- بله حتما ولی شما گفته بودید خونتون خیلی کثیفه و نامرتبه اما همه چیز سرجاشهومرتبه

جلوتر رفتم و به آشپزخانه رسیدم چندتا ظرف نشسته داخل ظرفشویی بودکف آشپزخانه کمی نامرتب بود با خودم گفتم خوبه این یه کار رو برام گذاشته به من میگه خونه خودتونه من آرزومه همسرش باشم وتوی این خونه با او زندگی کنم اما هیچ وقت این موضوع به واقعیت نمی پیونده هیچ وقت...

_خانوم آزادی لطفا بیاید

با صداش به خودم آمدم.

_بله بله آمدم.

جلوی در آشپزخانه ایستاده بود و به سرعت به طرفش برگشتم کلا توحال خودم نبودم

_بله دکتر بفرمایید.

لبخندی زد

- لازم نیست دکتر صدام کنید همون امین بگید راحت ترم

romangram.com | @romangram_com