#تنهایی_رها_پارت_119
- باورتون نمیشه گم شدمو پیدا کردم...دکتری که من منشی مطبش شدم همون دکتر گمشده ی خودم بود.
باز هر سه گفتن:
-واقعا ؟امکان نداره!
ساحل با فشار دستشو روی پام می کشید تا رنگ وپاک کنه گفت :
چطور ممکنه راست میگی رها؟
طیبه تودر حمام ایستاده بود باتعجب ودهانی باز به من خیره شد
- چطور ممکنه ما که همه جا رو گشتیم.
نسیم دست از شستن پای من کشید وزد به ساق پام
- زود باش رها تعریف کن چی شد؟شناختت؟برخوردش چطور بود؟
همینطور که روی چهار پایه نشسته بودم با خنده شروع کردم
-باشه هولم نکن میگم اول نشناخت من که دیدمش برای چند لحظه مُردم ولی زود خودمو کنترل کردم اخه جلوی استاد زشت بود.کمی با هم صحبت کردیم که گفت فکر کنم من شما رو جایی دیدم باورتون نمیشه
نگاهمو بین بچه ها چرخوندم - اون چهره ی من یادش بود اول فکر کردم که منو نمی شناسه ولی وقتی گفت منو به یاد داره خوشحال شدم..
ساحل آب گرمو ریخت روپام -خب حالا چرا رنگی شدی ؟
- مطبش رو تازه رنگ کرده بود بعد از صحبتمون درباره ی کار شروع به نظافت مطب کردیم که من حواسم پرت شدو پام رفت توی سطل پر از رنگ وای بچه ها باورتون نمی شه دیوار زمین لباسهام همه رنگی شده بودند دیوار که به کلی خراب شد خیلی خنده آور شده بودم از خجالت داشتم می مردم اول کار خراب کاری کردم ..وای نمی دونید چقد به من خندیدن ..
بعد وکتر رفت بیرون لباس و مانتو وکفش خرید
با اشاره دستم ادامه دادم توی اون بسته هاست هنوز ندیدمشون ولی واقعا خراب کردم نه؟
هرسه فقط به من می خندیدندهر یک از رنگهای بدنم را پاک می کردند.مدام مسخره بازی در می آوردند.
romangram.com | @romangram_com