#تنهایی_رها_پارت_120


- نسیم گفت اه اه چه بویی می دی خانومو باش بعد از چند سال عشقشو پیدا کرده حالا این خراب کاری رو نمی کردی نمی شد؟

طیبه گفت

- چکارش داری ولش کن حواسش نبوده تازه برای اولین دیدارخاطره ی شیرینی می شه.

ساحل گفت:

- خوبه حالا شما بزارید ببینم چیزی بهش نگفتی در مورد خودت و این همه سختی که به خاطرش کشیدی.

_چی میگی تو

زدم تو سرش اخه خل شدی عقلتو از دست دادی دختر نمی شه که از همون اول کار بگم دوستت دارم و عاشق سینه چاکتم آبروم میره که.همین که دیدمش وای بوی عطرش بگو آدمو مست می کنه...البته تا قبل از ورود به مطب چون بوی رنگ قوی تر بود

خلاصه به کمک بچه ها تمیز شدم وقتی از حمام بیرون آمدیم همگی به طرف بسته هایی که دکتر خریده بود حمله کردیم هرکس بسته ایی را باز کرد خیلی اشتیاق داشتم سلیقه اش راببینم.

نسیم مانتورو به دست گرفت



- وای که مانتو قشنگیه خیلی گرون به نظر می رسه رها رنگشم قشنگه زیتونی.

طیبه کفش هارو در دست گرفت

- خدا ...نیگا این کفشم خیلی گرونه رها همونی که دیروز دیدم تو خیلی خوشت اومد یادته ۱۲۰هزار تومان بود

باتعجب نگاه کردمو کفشو ازدستش گرفتم به اندازه حقوقم قیمتش بود.

_اره راست میگی بده ببینم اندازمه خدا کنه اندازم باشه.

به سرعت کفش رو پوشیدم باور نکردنی بوددقیقا اندازه پام بود.مانتوهم اندازم بود.شلوار لی آبی تیره بودمغنه ی زیتونی حتی ی بلوز صورتی رنگ هم خریده بود چه با سلیقه حتی جورابم خریده بود.نسیم به مسخره گفت


romangram.com | @romangram_com