#تنهایی_رها_پارت_116
سرمو پایین انداختم استرس داشتم
_نه اخه منم قراره اینجا کار کنم اجازه بدید کمکتون کنم خواهش می کنم.
دکتر لبهای زیبایش را جمع کردو به یک شیشه های لکه شده خیره شد
_باشه اشکالی نداره ولی خودتونو خسته نکنید
خوشحال شدم و گفتم باشه حتما
همگی شروع به کارکردیم استاد صندلیها رو دور سالن بزرگ چید دکتر با نفت وتینر سعی می کردرنگ روی شیشه ها را پاک کنه ...چه قیافه ی بامزه ای داشت لباسهاش رنگی و کثیف موهاش به هم ریخته شده بودوای چقدر دوستش داشتم در دل هزار بار از استاد تشکر کردم که گمشده منو پیدا کرده و حالا در چند قدمیشم منم در چیدن صندلی ها کمک کردم و به فکر فرو رفتم..
هنوز باورم نمیشه نگنه خوابم ؟ حالا که پیداش کردم اون از خودم خیلی دور می دونم او با تحصیلات بالا و من هنوز سال دومم اون خیلی ثروتمند و من از طبقه ی متوسط حتما با دختری ازدواج می کنه که هم پولدار باشه و هم رشته خودش باشه پس امیدی نیست که بهش برسم و نمیتوانم هیچگاه به قلبش راه پیدا کنم.چقدر بد شد که هم سطح من نیست وای خدا نکنه زن داره ؟ دراین فکرا بودم که ناگهان پافرورفت داخل سطل پر از رنگ رفت و به شدت به دیوار خوردم نزدیک بود بیفتم که خودمو نگه داشتم دستمو گرفتم به دیوار از صدای زمین خوردن سطل و خوردن من به دیوار عمو ودکتر سرشونو به طرف من چرخوندن ..عمو صندلی دستشو زمین گڋاشت ودکتر ازپله ای که برای تمیز وردن پنجره ها بالا رفته بود پرید پایین هردوبه طرفم امدن عمو باچهره ی نگران پرسید
-چیه چی شده حالت خوبه؟
خاک برسم آبروم رفت لپم داغ شد خجالت زده لبمو گازگرفتم وبه پای رنگ شده ام نگاه کردم - بله من خوبم ببخشید نمی دونم چی شد رفتم تو سطل رنگ
به پشت سرم نگاه کردم خوبه دیوار کثیف نشده
پام هنوز توسطل بود رنگ همه ی مانتو و شلوار وحتی کفشم را خراب کرد.دکتر گفت:
_واقعا حالت خوبه؟
وای لباسات واقعا منو ببخشید شما به خاطر کار من اینطور شدید
خیلی خجالت می کشیدم لبمو گاز گرفتم از شدت حرارت می سوخت سرم را پایین انداختم
- ببخشید همه چیز خراب شد.لباسام ایرادی نداره عوض می کنم ولی زمین...
romangram.com | @romangram_com