#تنهایی_رها_پارت_11
خواب آلود از اتاق خارج شدم و به مامان بابا سلام دادم.
مامان با تعجب جواب داد
– سلام سلام دخترم تو خوابیده بودی .
سعید جلو رفت
–اره خانوم قرصاشو یادش رفته ببره مدرسه حالش بد شده بودکه آذین خانوم آوردش خونه.
مامان نگران خودشو به من رسوند..آذین کنارم ایستادو سلام داد..مامان باخوش رویی جوابشودادو بوسیدشوروبه من کرد
–ای وای خدا مرگم بده مادر حالت خیلی بده ؟سعید چرا نبردیش دکتر
دستهای مامانو گرفتم ..
– خوبم مامان به خدا خوبم راستی سعید کجا بودی هرچقدر مدیر مدرسه به خونه زنگ زد کسی گوشی برنداشت.
– بیرون بودم وچند دقیقه قبل شما رسیدم خونه.
مادراز من جدا شد
– ای وای شام یادم رفت همین حالا یه چیزی حاضر میکنم.
سعید با لبخند رضایت آمیز گفت :
– آذین خانم زحمت غذا رو کشیده.
مادر خوشحال وارد آشپزخانه شدو در قابلمه رو باز کرد وگفت:
–به به چه خورشتی درست کرده دستت درد نکنه دخترم واقعا آفرین
romangram.com | @romangram_com