#تنها_نیستیم_پارت_62

-مامان این راهش نبود.

عصبانی شد و صورتش که همیشه آروم بود، چین افتاد و گفت: اگر این حرف ها رو می زنی که ردش کنی. از همین الان بگم، وای به حالت اگر بهناممو ناراحت کنی.

-...

-شما دو تا که منو ول کردید. این بچه هم که به فکر منه، تو می خوای اینطوری اذیتش کنی؟

-...

-پسرم چی کم داره؟ دکتر نیست که هست. خوشگل نیست که هست. پول نداره که...

دستم رو بالا آورم که ادامه نده . دیگه کم مونده بود به گریه بیفته.

-نکنه یه نفر رو زیر سر داری؟ هی اصفهان اصفهان می کنی! نکنه همین پسره، رئیست...

-شب با بهنام حرف می زنم. خوبه؟

مامان با دلخوری رفت و من شماره ی بهنام رو گرفتم.

با اولین بوق جواب داد: بله؟

-مامان چی میگه؟

-علیک سلام

-جواب بده؟

-حال من هم خوبه. از احوالپرسی های شما!

-مسخره بازی در نیار.

خندید و گفت: صبر کن پارک کنم.

چند دقیقه بعد خودش تماس گرفت و گفت: بفرمایید؟ امرتون؟

-تو از من خواستگاری کردی؟

-جرمه؟

-معلومه که جرمه. وقتی چشمت دنبال خواهر منه!

romangram.com | @romangram_com