#تنها_نیستیم_پارت_48
-قشنگه؟
سرم رو به طرفین تکون دادم که گفت: چقد بی ذوقی! اگه آنا بود الان بالا پایین می پرید.
-خب برو با آنا بیا.
-خونه ی جدیدمه. مشاور می گفت باید کامل از ازدواج های قبلیم کنده بشم.
-با عوض کردن خونه؟
-این هم یه راهه.
به خودم لعنت فرستادم که امیدوارش کردم. لابد این خونه رو برای آنا گرفته بود. دوباره به صورتش که پر از هیجان و خوشی بود نگاه کردم و ناراحت شدم.
-وسایلت کو؟
-خصوصی ها توی اتاق هاست. بقیه رو رد کردم. بیا اتاق ها رو ببین.
دستم رو به طرف راهرو کشید. سه تا اتاق بزرگ داشت که پر از اثاث بود.
-اتاق ها رو چه رنگی کنم؟
از این همه حماقتی که با این سن و سال داشت خونم به جوش اومده بود.
-چرا از من می پرسی؟ از خودش بپرس!
خندید و گفت: اون که خبر نداره.
مکث کرد و با طعنه ادامه داد: سلیقه هاتون شبیه همه.
پوزخند زدم و گفتم: مخصوصا تو انتخاب شوهر!
-نگفتی چه رنگی؟
-رنگ های روشن و سنگ های شکلاتی.
-بد هم نیست!
-تضاد رو دوست دارم.
-من هم تازگیا به این نتیجه رسیدم که زیادی دنبال شباهت بودم!
romangram.com | @romangram_com