#تنها_نیستیم_پارت_49
-...
-کدوم اتاق خواب باشه؟
با خنده یکی از اتاق ها رو نشون دادم و گفتم: بیا بریم. دیر شد!
و دستش رو به طرف در کشیدم.
دو ساعت بعد توی دفتر نشسته بودیم و من حسابی با فایل وردی که باز کرده بودم، مشغول بودم. دستم رو به طرف قندون بردم که طبق عادت یکی بذارم تو دهنم که ضربه ای پشت دستم خورد.
به سمت بهنام برگشتم. با صورت پر از خنده نگاهم می کرد. این طوری چشم هاش خیلی درشت به نظر می رسید.
-چیه؟
-دندون هات خراب میشه.
-نمی دونستم دندون پزشک هم هستی!
-حالا بدون.
-خسیس. مهیار هیچوقت کاری نداشت.
-اونوقت این شازده کیه؟
-مِستر نصر! رئیسم.
-رئیست رو با اسم صدا میزنی؟
-...
-فقط رئیس؟!
خنده ش محو شده بود و خیلی جدی حرف می زد.
-و برادر دوستم.
-تو این 7 سال تنها زندگی می کردی؟
فایل رو سیو کردم و به پشتی صندلی تکیه دادم.
romangram.com | @romangram_com