#تنها_نیستیم_پارت_24

چند دقیقه بعد مرد بیرون رفت. بهنام پوشه رو روی میز خودش گذاشت و به صورتش دست کشید.

خودکار رو کنار طرح های بی هدفی که گوشه ی کاغذ کشیده بودم انداختم و گفتم: این چه رفتاری بود؟!

-اتفاقا خوب شد که دید!

گیج نگاهش کردم که گفت: برادر ِ زن دوممه.

-زن دومت؟!!

-زن دوم سابقم!

-ظاهرت نشون نمیده انقدر تنوع طلب باشی!

-موقعیت وسوسه انگیزی دارم که دیگران نمی تونند مقاومت کنند!

-داشتی.

-دارم.

-دلت رو خوش نکن. هیچ آدم عاقلی به مردی که دو بار جدا شده، فکر نمی کنه! ... تازه اگر تحقیق کنه و بفهمه چرا!

با خنده گفت: می خوای چند تاش رو معرفی کنم؟

-من گفتم «عاقل» !!

با خونسردی کاغذ های روی میز من رو مرتب کرد و گفت: طبق قوانینی که توی این پوشه هست، شروع کن. هر جا ابهام داشتی از خودم بپرس.

سر تکون دادم و ورق اول رو جلوم گذاشتم. دوباره گفت: عجله ای هم نیست. هر چقدر بخوای وقت هست.

-باشه مرسی.

نیم ساعت گذشته بود. من مشغول خوندن متنی بودم که هیچی ازش سر در نمی آوردم، بهنام هم سرش با لپ تاپش گرم بود. یه جرعه از چایم رو خوردم که بهنام گفت: دیدی اگه تو خونه بودی بهتر بود؟

-من که مشکلی ندارم.

در واقع تو این مدت انقدر جون سخت شده بودم که با هر شرایطی کنار میومدم. شونه بالا انداخت که گفتم: دومی رو چرا طلاق دادی؟

از سوال بی مقدمه م جا خورد. لپ تاپش رو بست و گفت: به درد هم نمی خوردیم.

-دکتر بود؟

romangram.com | @romangram_com