#تلختر_از_اسپرسو__پارت_4
- ببین مانوش ، من پسر 18 ساله نیستم که همین جوری رو هوا یه حرفی بزنم . از شما خوشم اومده . اهل دوستی و این حرفا نیستم . تصمیم دارم ازدواج کنم . شرایط مالی و خانوادگی مناسبی هم دارم . خانوادام هم با تصمیم من مخالفتی ندارن . حالا هم دلم میخواد منطقی جوابم و بدین . دوست دارم با خانواده آشنا بشم و همه چی جنبه رسمی به خودش بگیره .
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
- ولی فکر نمیکنم شما تصمیم درستی گرفته باشید . ما هیچ جوره به هم دیگه نمیخوریم . نه از نظر مالی نه خانوادگی . در ضمن شما که چشم نداشتین منو ببینید . چی شده حالا ؟
خندید و شیطون نگام کرد و گفت :
- تو همون کل کل هامون ازت خوشم اومد دیگه .درضمن از کجا میدونی اون کل کل ها بی منظور بود ؟
باز دوباره این خودمونی شد . اخمام و تو هم کشیدم و گفتم :
- ولی من اصلا از شما خوشم نمیاد . نمیخوام توهین کنم . ولی فکر میکنم دخترای زیادی تو دانشگاه باشن که از خداشون باشه مورد پسند شما قرار بگیره . من عجله دارم آقای ابتهاج . خداحافظ
بعد بدون این که منتظر جوابش باشم با عجله از دانشگاه اومدم بیرون . همین و کم داشتم . امیر از روز اولی که پام و تو این دانشگاه گذاشتم با من لج بود . سر هر کلاس منتظر بود من سوتی بدم یا یه کاری انجام بدم تاسوژه کنه و من و مسخره کنه . یه گروه بودن که دائم با هم بودن . یه مشت بچه پولدار که هیچ چیز و هیچ کس واسشون مهم نبود .
ولی چند وقت بود که احساس می کردم نوع نگاش فرق کرده . همیشه و همه جا توی دانشگاه سنگینی نگاش رو حس می کردم . یه جورایی ازش می ترسیدم .
نمی دونم شاید به خاطر وضع مالی خوبی که داشت یا اون جذبه نگاش ، تا این که یه روز که تنها توی بوفه دانشگاه نشسته بودم اومد بی اجازه سر میزم نشست و رک و بدون مقدمه چینی گفت که از من خوشش اومده و ازم خواست راجع به پیشنهاد ازدواجش فکر کنم . ولی من جدی نگرفتمش . احساس می کردم منو دست انداخته و پیشنهادش واسه مسخره کردن من چون ما هیچ جوره به هم نمی خوردیم . وضع مالی ما کجا و وضع مالی اونها کجا . .....
نمی دونم . گیج شده بودم و این پیگیری هاش و درک نمی کردم .
یه نگاه دیگه به ساعت کردم . خیلی دیر شده بود .دامون مثل همیشه خیابون بالاتر از دانشگاه منتظرم بود
romangram.com | @romangram_com