#تلاطم_پارت_3
-فقط عجله کن که دیگه همه منتظرتونن، آقا دامادم بی صبرانه منتظره عروس خوشگلشو ببینه.
-چشم عمه
گفتم و دور شدم.
چون از پشت نگام میکرد همینطور ب سمت سرویس میرفتم، دیگه داشتم نگران میشدم که تا کی همینطور نگام میکنه که برگشتم دیدم رفته.
بعد از اتاق یه راهرویی بود که یه طرفش در ورود به باغ بود، وسطاش سرویس بود و طرف دیگش در پشتی که از باغ اصلی جدا بود.
به طرف در پشتی پا تند کردم، بازش که کردم صدا داد. با عجله به عقب برگشتم و مطمئن شدم که کسی نیست و از در خارج شدم.
این طرف باغ تاریک بود، بی سروصدا به یه طرفی دور از محل جشن راه افتادم.
از صدقه سری کفشای اسپورتم که همیشه همراهمن راحتتر راه میرفتم.
نزدیک به یه ساعت بود راه میرفتم و به جایی نرسیده بودم، پاهام دیگه جون نداشت... یکم که بیشتر رفتم تونستم از دور جاده رو ببینم ولی دریغ از یه ذره شناخت نسبت به اطرافم.
هیچ جارو نمیشناختم البته جایی هم نبود که بتونم تشخیص بدم.
romangram.com | @romangram_com