#تلاطم_پارت_11
دانای کل ::::::::::::
-دچار فراموشی کوتاه مدت شده و احتمالا تا چند هفته و حتی دو ماه امکان داره چیزی یادش نیاد.
این را روبه آندو گفت و آن ها در شوک شنیده هایشان فرو رفتند، امکان این اتفاق حتی از گوشه ذهنشان هم عبور نمیکرد و حالا بیشتر دچار عذاب وجدان بود.
دختری که هیچ اطلاعاتی همراهش نبود و خود نیز دچار فراموشی شده بود ، فکر دلهره و نگرانی خانواده اش هم مزید بر علت شده بود.
عالی شد... بهتر از این نمیشد... او مانده بود با دختری که هیچی یادش نمیآمد. حس میکرد که سروش نگاهش میکند. او هم متوجه دلیل عذاب وجدانش بود و همانند دوستش دچار نگرانی بود، رو به او پرسید:
-الان میخوای چیکار کنی؟
-چیکار میتونم بکنم جز اینکه تاوان کارمو به عهده بگیرم؟سروش میفهمی من به یه دختری که از قضا شب عروسیش بود زدم و خانوادش ازش خبری ندارن، فقط میتونم تا وقتی که یادش بیاد چی به چیه پیشش باشم.
آرتمیس ::::::::::::
امروز قرار بود مرخص بشم و من هنوزم هیچی از اطرافم نمیفهمیدم.
دیروز که بهم گفتن دچار یه فراموشی کوتاه مدت شدم دلهره و اضطراب به حس هام اضافه شده بود. از دیشب مدام فکر میکردم و به جایی نمیرسیدم.
romangram.com | @romangram_com