#تلنگر_سیاه_پارت_8
_اره شنیدم و باید بگم اصلا حوصله این بچه بازیا روندارم .
_نکنه میترسی؟؟؟
ساورا
_هه ترس ی چیزی بگو بگنجه.!!!
ارمان جای امیرجواب داد:
ارمان_میدونیم نمیترسی با کارای قبلیت بهمون ثابت کردی ولی ما ازت میخوایم بری تو اون خونه.!!!
سامان یکی از بچهای جمع گفت:
سامان _نظرتونو عوض کنین اونجا خیلی خطرناکه تا حالا کسی از اونجا زنده بیرون نیومده. جسد خیلیا رو تیکه تیکه اطراف خونه پیدا کردن.شما که نمیخواین اتفاقی برای ساورا بیفته ؟؟؟؟
امیر_اگه ساورا نمیخواد بره مشکلی نیست فقط بایدجلوی جمع از ما معذرت خواهی کنه و بگه که ترسیده.
پوزخندی به چرتو پرتای مزخرفشون زدمو گفتم:
_محاله .
امیر_پس برو.
_دقیقا همیین کارو میکنم.
امیر_خوبه.
بلند شدم که برم که ارمانم همزمان با من بلند شد وگفت:
ارمان_ساورا جدا میخوای بری؟
پوزخندی زدمو گفتم:
_تا دیدی من حرفی بزنم بعد بزنم زیرش.
ارمان_داداش منو امیر فقط میخواستیم معذرت بخوای لطفا نرو.خطرناکه!!!
romangram.com | @romangram_com