#تلنگر_سیاه_پارت_51

داهی.

به پیشونی شبنم خیره شده بودم.

کم مونده بود نفسم از هیجان قطع بشه.

دوباره حرف زد.

شبنم _ میگی چی شده یا نه ؟

از بین دندونام گفتم : نمیفهمی میگم یه چیزی روی پیشونیته ؟

با این حرفم دستش رو روی پیشونیش گذاشت و بعد که اون چیز رو لمس کرد با تردید دستش رو جلوی چشماش گرفت.

منتظر بودم که بهم چیزی بگه ولی فقط با دهنی باز مونده به دستش خیره شده بود و حرف نمیزد.

نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم نفس کشیدنام رو منظم کنم.

بدون اینکه از جام بلند بشم نشسته خودم رو که بخاطر حرفش ازش دور کرده بودم ، بهش نزدیک کردم.

هنوز به دستش خیره شده بود.و حرف نمیزد.

نگاهی به پیشونیش کردم. رنگ قرمز تیره که پخش شده بود نشون می داد که یه قطره خون روی پیشونیش بوده و... ولی خون کی؟

شبنم هنوز توی بهت و تعجب برای همین دوبار صداش کردم ولی جواب نداد.

نفسم رو پر حرص به بیرون فرستادم و از رو زمین بلند شدم و به سمت در اتاق رفتم.

دم در ایستادم و ساورا رو بلند صدا کردم.

بعد از یک دقیقه درحالی که به سیگارش پک میزد به سمتم اومد و گفت :

چی شده ؟

اشاره ایی به داخل اتاق کردم و گفتم : یه زحمت برات دارم.یکی بهت نیاز داره.

با ابروهای بالا رفته پشت سرم وارد اتاق شد و گفت :

چی شده ؟

اشاره ایی به شبنم که هنوز توی بهت بود و به چوب تخت تکیه داده بود اشاره کردم و گفتم :

romangram.com | @romangram_com