#تلنگر_سیاه_پارت_50


نه چی شده ؟

اخمام و صورتم رو درهم کردم و گفتم :

بوی دهنت منو کشت برو اونور یه مسواک بزن.

با تعجب بهم خیره شده بود و حرف نمیزد. وقتی به خودش اومد با شک دستش رو جلوی دهنش برد و هاا کرد. فکر کنم به حس بویایش شک کرد که دوباره ها کرد و بو کشید.

وقتی این حرکتش رو دیدم از خنده بی توجه به درد پاهام روی زمین پهن شدم.

با شنیدن صداش از حالت خم شده در اومدم و به چوب تخت تکیه دادم.

داهی _به من می خندی دختره ی پررو ؟

درحالی که حس یه خیسی کوچیک رو روی پیشونیم احساس می کردم اره ایی گفتم.و به عکس العملش خیره شدم. عجیب حرص دادن پسرا روحم رو شاد می کرد.

نمی دونم شاید بخاطر اینکه همجنس پدرم بودن. نه ؟

وقتی سکوتش رو دیدم ، تعجبم بیشتر شد. با شناخت کوتاهی که از داهی داشتم غیر ممکن بود که جوابم رو نده.

بهش خیره شدم ولی اون به پیشونیم خیره شده بود.

با تعجب گفتم :

چی شده ؟

نگاهش رو از پیشونیم نگرفت و گفت :

شبنم اون چیه روی پیشونیته ؟

نفسم رو با حرص به بیرون فرستادم و با خنده ایی عصبی گفتم :

این دوروغا رو من تاثیر نداره من عین تو نیستم.

اخماش رو توی هم کرد و گفت :

احمق دارم راست میگم یه چیزی روی پیشونیته.




romangram.com | @romangram_com