#تلنگر_سیاه_پارت_25
با حس خیسی گوشم دستی به لاله اش کشیدم و وقتی دستم رو دیدم فهمیدم که گوشم خونریزی کرده.
اخه مگه با یه خنده می شد که گوش ادم خونریزی کنه ؟
سوگل.
به ساورا که دستش رو گوشش بود ،خیره شدم. معلوم بود که خیلی مغروره و نشون نمیده که چقدر درد داره ولی از چهره ی درهمش عمق دردش مشخص بود.
درحالی که صدای جیر جیر پارکت های قهوه ایی رنگ باهام همراه بودن ، به سمت ساورا رفتم و داهی رو کنار زدم و گفتم :
چیزی می شنوی ؟
وقتی واکنشی نشون نداد ، فهمیدم که شنواییش از کار افتاده.
به شبنم که بیخیال به اطراف خیره شده بود و درحال بازی با گوشه ی مانتوش بود ، خیره شدم و گفتم :
شبنم جان اون کوله پشتی من رو میدی ؟
شبنم _حتماا.
کوله پشتی رو ازش گرفتم و با عجله درش رو باز کردم.
داروهایی رو که برای اطمینان با خودم اورده بودم رو از کیفم بیرون اوردم و برای پیدا کردن پماد و قرص مورد نظرم ، جعبه اش رو روی زمین خالی کردم.
وقتی پماد و قرص رو پیدا کردم ، به سمت ساورا برگشتم و بعد از اینکه نگاهی به گوشش انداختم ،قرص رو همراه با بطری اب بهش دادم که خودش فهمید باید بخورتش.
و خودم هم مشغول مالیدن پماد به گوشش شدم.
بعد از اینکه کارم تموم شد ، به سمت بچه ها که با کنجکاوی بهم خیره شده بودن برگشتم و گفتم :
چیزی شده ؟
دلنواز به حرف اومد و گفت :
مشکلش چیه ؟
نگاهی به ساورا که با کنجکاوی و اخم بهمون خیره شده بود کردم و گفتم :
احیاناا به پرده ی گوشش فشار اومده. یا شایدم اهنگ با هدفون زیاد گوش داده.
romangram.com | @romangram_com