#تلنگر_سیاه_پارت_15

حالا چند نفرید ؟

دستام رو مشت کردم و گفتم :

نمی دونم تا حد هفت نفر .



داهی

منتظر جواب سوالم بودم .

گویا بقیه ام همین سوال رو داشتن .چون از همهمه ها کم شده بود و همه به پسرک ترم اول کمی چاق خیره شده بودن.

تا بفهمن این اطلاعات رو از کجا اورده .

پسرک چرخی بین جمع بیست نفرمون زد و گفت :

سال.. گروهی از دانشجوهای پزشکی برای پیدا کردن واقعیت وارد این خونه شدن.

همه به خودشون و علمشون اطمینان داشتن.

بعد از یک ماه از اون گروه فقط...

حرفش رو که رها کرد ، همه با اعتراض حرفایی شبیه :

فقط چی ؟ چی شد ؟ لالی ؟

مسخره و اینطور چیز ها رو گفتن .

این مکث کوتاه برای بالاتر رفتن ادرنالین خون من همیشه هیجانی کافی بود .

نفس نفس میزدم و منتظر باقی صحبتاش موندم .

پوزخندی زد و گفت :

فقط یک نفر از اون گروه زنده بیرون اومد که ای کااش نمیومد .

با تعجب بلند با نفس نفس گفتم چرا ؟

سرش رو به طرفین چرخوند و گفت :

romangram.com | @romangram_com