#طلاهای_این_شهر_ارزانند_پارت_21
و میدانم که اولین باریکه آقا را دیده بود هم گفته بود آقاي خوش تیپ و حق داشت...آقا زمانی زیادي خوش
تیپ بود.
دست روي دستم گذاشت و این روزها رنگ نگاهش هم عوض شده است آقاي من.
- سوگلیتو دیدم...بس ناجوانمردانه غول پیکر شده.
و بعد از این روزها لبخندي مهمان لب هایش بود و خط نگاهش مرا تعقیب میکرد و من هنوز ندیده بودم
عزیزترین از راه رسیده را.
- اونجا فکر کنم جا درس خوندن کود میریخته پا خودش ، مرتیکه ده تا منه.
و همه میشناختیم پریایی را که اغراق میکرد در حد جام ملت هاي اروپا.
- ولی خدایی زشت تر از این بشر تو فک و فامیل نداریم.
و خدایی همه شان زیبا بودند.
- دلم براش تنگ شده بود ، بی شعور میزنه تو سرم میگه کجا بودي وقتی اومدم...
و هر و هر خود خنیدید و براي کیان هم اینقدرها ذوق نکرد و بیچاره کیان.
پریا که سرخوشانه رفت و من ماندم و آقاي خودم...
برایش از ریز و درشت ها گفتم...
از سینی برگشته روي سرامیک ها گفتم و از نادر خانی هم گفتم که سرم داد کشید و سگک کمربندش اولین
نقطه ي دید من بود....
از کیانی گفتم که آرام بود و اخم کرده بود و با چشم و ابرو مرا به خلوتم فرستاده بود....
romangram.com | @romangram_com