#تک_واژه_عشق_پارت_5

-سلام پسر چون برد پیت بابا......خوش گذشت؟
ابتین خودشو ولو کرد رو الاچیق و گفت:
-هییی جای شما خالی نادرجان.......ابتین حسابی فاز کرد.
-به ابتین پیت بابا بگو تیم اسکورتش اسایشو ازمون گرفتند.....این همسایه های بد بخت می خوان بخوابند.
-من قربان نادر جان برم.چشم....هرچی تام کروز شاه بفرمایند.
ظرف میوه رو گذاشت جلو ابتین و هردو مشغول گپ زدن شدن.منم قاطی شدم و باز گیر دادم به ابتین.تا ساعت سه شب ما فقط زدیم تو سرهم و خندیدیم.دیگه جونی واسم نمونده بود که خرج ابتین و کل کلاش کنم.رو همون الاچیق دراز کشیدم که ابتین هم خوابیدکنارم .منو تو بغلش کشید وچشم بست.ارامشی که داشت مثل مامان بود.اینقدر زیاد که به دو دقیقه نکشید و خوابم برد.

-خواهش می کنم بفرمایید.
بابا-خیلی ممنون جناب سرگرد.
به تعارف سرگرد ...(روی کارتشو خوندم)نصیری روی صندلی های چرمی جلو میزش نشستیم.یکم دیر کردیم ولی به رومون نیاوردند.من و ابتین کنارهم وبابام روبه روی ابتین بود.سرگرده هم با یه اخم جدی داشت تو ی کمد شلوغ پلوغش دنبال چیزی می گشت.بعد چند لحظه اخماش باز شد و یه پرونده رو بیرون کشید.یه جوری خوش حال شد که انگار گنج پیدا کرده!روی صندلی چرخ دار پشت میزش نشست .نگاهی به دورتا دور اتاق کردم.یه اتاق کوچیک با دیوارای سبز کم حال.یه لامپ کم مصرف که مگسا دورش جشن گرفته بودند و پنکه سقفی که هی دور می زد.چهار تا مبل طرح چرم قهوه ای سوخته و یه میز شیشه ای و یه میز تحریر بزرگ که روش پرونده ها حکم رو میزی داشتند.یه کمد کهنه چوبی هم گوشه اتاق بود که تا خرخره از پرونده و کاغذ پر بود.و یه جناب سرگرد اخمو وجدی!!!اه عبوس.ظاهر اتاق نشون می داد که رنگ نظافت رو به خودش نمی بینه.ابتین حرف دل منو زد.زیر لبی و به طور نامفهوم گفت:
-حاجی یه دستی به این انباری بکش.
دستم رو گرفتم جلو دهنم تا صدا خندم درنیاد.از سرگرده می ترسیدم.از اونایی بود که جیک می زد با ترکه ساکتت می کرد.بابا هیسی گفت و چشم غره رفت که هردو لال شدیم.صدای سرگرده که دراومد مثل بچه باادبا بهش گوشه چشمی نگاه کردیم.تک سرفه ای کرد وگفت:
-که اینطور.....عباس قلی پور.بله؟
جان؟اسمش ا این بود؟ماهمش بهش می گیم قلی.پورش اضافه است.با سر حرفش رو تایید کردم که ابتین گفت:
-خواهرم....زبون داری.بگو بله!
چییییییییییش انگوری!می خواد منو ادب کنه .زدم بهش وبا وقار و محکمی گفتم:
-شما دخالت نکن.خودم می دونم..............بله جناب سرگرد.درسته.
سری تکون داد و بلند گفت:

romangram.com | @romangram_com