#تک_واژه_عشق_پارت_4

-می خواستم بگم که.....
بادیدن نگاه بابا از حرفم صرف نظر کردم .لبخند مظلومانه ای زدم وگفتم:
-مواظب خودت باش.زودم برگرد که هنوز باهات کار دارم.
فهمید حرفم این نبود.
-چشم........نگران نباش.و بهم چشمک دختر کشی زد که دلم در جا غش رفت.
لبخندم رنگ بیشتری گرفت.ای قربون تو برم داداشی!!!!اذیتاتم قشنگه.تا موقعی که از نظرم پنهون شد به قدوبالای رشدش با هزارتا قل هووا...نگاه کردم.زهراخانوم که برای خو عتیقش اسپند دود کرد.کنار بابا جا خوش کردم و تا اخر شب باهم گفتیم وخندیدیم.بعد یه مدت طولانی برام قصه گفت و حرف زد.تخمه ای زدیم و.....ساعت یک ونیم شب بودولی نه من خسته بودم نه بابا.بابام داشت درمورد برنامه ریزی درسیم باهام صحبت می کرد که صدای گرومب گرومب اسپیکرا و اهنگ ماشینا به همراه هر هر خنده جلوی در خونه ما متوقف شد.مطمئن بودم که ابتین برگشته چون در پارکینگ باز شد.دیگه نتونستم طاقت بیارم.یه بارم شده من باید این جیگرا رو روئیت کنم دیگه.پریدم وشنلم رو از رو جالباسی دم در برداشتم.تو اینه نگاهی انداختم و از در پارکینگ به بیرون چشم دوختم.واوووووووووو اینا دیگه کی اند؟همه پسرای خیلی خوشگل و جوون تو ماشینای چنین و چنانی!!!!خر پولن دیگه.ای خدا ما شانس نداریم .هییییییی!!!!!تک تکشون رو دید زدم.همونای تو عکسن.عکس رو با هرکدوم مطابقت می دادم.اما خیلی نتوستم ببینم چون ابتین سریع خدافظی کرد و اومد تو.بی کارای علاف!!!تا اینجا باهاش اومدند.معلوم بود حسابی بهش خوش گذشته.چون نیشش تا بنا گوش باز بود.با اولین نفری که مواجه شد من بودم.جلوم خم شد وبه شکل متواضعانه ای گفت:
-درود بر پرنسس قصر پادشاه بزرگ بانو انالیا!!!
-درود برتو پسر تام کروز.گرچه به سالوادور بیشتر شبیهی.چه خبر بود پسر؟چرادوستان رو دعوت نکردی ؟یه چایی بودیم دور هم حالا!!!!!
خندید و گفت:
- نکه تو به خاطر من می خوای؟
مشتی حواله بازوش کردم و گفتم:هییییییییییی خاک برسرمنحرفت کنند.مدیونی اگه اینطور فکر کنی.
بلند خندید که دندونای عقلش دیده شد.مرگ!!!نیشتو ببند.
-مجوز عبور صادر می کنی؟
-برو.
-دست شما درد نکنه.
راه افتاد که منم پشتش رفتم.دستاشو از هم باز کرد و با انرژی گفت:
-نادرجان ....سلاممممممممممممم.
بابا دست از سر گوشیش برداشت و رو به ابتین گفت:

romangram.com | @romangram_com