#تحمل_کن_دلم_پارت_4
عرشیا: کنسرت بابک؟؟
آوین:وااااااایی آخجووووووووون.
_ قراره بترکونیم دیگه.
عرشیا: پس من برم آماده شم.
_ ساعت تازه ۵ ساعت ۹ باید بریم.
عرشیا: آخه با دوستم قرار داشتم. باید سریع تر برم، تا زود به کنسرت برسیم.
عرشیا رفت و من موندم و این آوین خنگه!
_ میگم آری؟ آموزشگاه میری؟
_ واااااایی آموزشگاااه! اصلا یادم نبود. فردا باید برم ۱ماه دیگه همایش داریم و من هیچی تمرین نکردم. حالا قراره یه استاده جدید هم بیاد.
_ژووووووووووووون بابا
_الان استاد جدید ژوووووووون داشت واقعا؟
_ میگم تورو که همینجوری کسی نمیگیره، آخرسر ترشی میندازی اگه سره این استاد جدیده به سنگ بخوره بیاد تورو بگیره خیلی خوب میشه ها.
_ خیال پردازی هات تموم شد؟ من که خیلی حوصلم سر رفته. تو هم با این چرا و پرت گفتنات بد تر داری میری رو مخم.
_خب چیکار کنیم؟؟
_اوووم نمیدونم که...
هر دوتاییمون داشتیم فک میکردیم که یهو آوین داد زد:
_آهااااان فهمیدممممم
_ خاااک تو سرت خب مثل آدم بفهم دیگه.
_ به جای این حرفا برو یکی از عکس های بابک که خیلی دوسش داری و انتخاب کن منم چاپ و ادیتش میکنم. به هر حال دست خالی که نمیشه بری پیشه خواننده مورد علاقت. یه نوع سر گرمی هم هست.
_یک بار تو عمرت یه حرف خوب زدی تو!
یکی از عکس های بابک که خیلی دوسش داشتم و انتخاب کردم! از یکی از عکس های آرتا هم خیلی خوشم میومد
_آوی؟
_هوووم؟
_ میگم میتونی عکس آرتا هم یه جوری پیش عکس بابک ادیت کنی که خوب بشه؟
یه نگاه به دوتا عکسا انداخت و گفت:
_ به من میگن آوین کله خراب! حلش میکنم واست.
چون عکاس بود ،خیلی هم کارش عالی بود بهش اعتماد کردم.
romangram.com | @romangram_com