#تحمل_کن_دلم_پارت_17

_اوخی نگووووو... استاده به این جیگری... پول دار نیست که هست... خوشتیپ نیست که هست... جذاب نیست که هست.... دیگه چی میخوای؟

_اَه آوین .... پشیمون شدم چرا بهت زنگ زدما...

خندید و گفت:

_خُب حالا چرا دعوا گرفتی باهاش؟

_مفصله بعد واست تعریف میکنم...حالا بگو ببینم فردا چه کاره ای؟

_بیکار چه طور؟

_ میخوام برم واسه همایش لباس بخرم.....

_ تنهایی یا اون جیگرم هست؟

_آوییییییین.....

_باشه باشه....

_پس،فردا میبینمت!

_خدافظ.

این خنگولم که آدم و روانی میکنه.

صبح ساعت ۸ این آوین کله خراب منو از خواب بیدار کرد. صبحوونه آماده کردم.پشت میز نشستم آوین هم اومد کنارم نشست و شروع کردیم به خوردن...

آوین بهم نگاهی انداخت و گفت:

_ مطمئنی کسی نمیاد فروشگاه؟

_نه...

_اوسگول کردی؟

_نه...

_آرنیکااااا

_جووووووووونم؟؟

_مثل آدم جواب بده...

_چشم...

بعد از خوردن صبحونه آماده شدیم و رفتیم به همون آدرسی که امیر داده بود.

از چیزی که فکر میکردم هم خیلی جای شیک تری بود...

باهم پیاده شدیم....

یه فروشگاه بزرگ پر از لباس... یکم باآوین چرخیدیم و منتظر امیر موندیم...

چیزی که خیلی منو متعجب میکرد این بود که لباساش مجلسی یا لباس شب بود... تو همایش های دیگه یا کت و شلوار خیلی شیک و رسمی میپوشیدم یا یه لباس خیلی ساده ولی اینجا همه لباساش مجلسی بود... اول فک کردم اشتباه اومدیم ولی بعد که خوب به اسم فروسگاه نگاه کردم دیدم درست اومدیم.....

romangram.com | @romangram_com