#تعقیب_سایه‌ها_پارت_43

ـ آره؛ می‌خواستم تو هم در جریان اتفاقات اخیر قرار بگیری. صبح پزشکی قانونی تماس گرفت. اونا زیر ناخون شرودر تکه‌هایی از پوست قاتل رو پیدا کردن. حدس ما اینه که قاتل تنها بوده و چون حریف مقتول نمی‌شده باهاش درگیر شده؛ اما اینا مهم نیست. مهم کسیه که این کار رو کرده. می‌دونی کی بوده؟

لحظه‌ای در صورت فافوقم خیره شدم. متفکر، انگار بخواهم جواب سوالی را بدهم که خود از قبل می‌دانستم. مثل روز برایم روشن بود که قاتل‌‌ همان کارآگاه فلوید است؛ اما چیزی که از آن بی‌خبر بودم و دست و پای مرا می‌بست این بود که به جز او چند نفر دیگر در آن اداره غیر قابل اعتماد هستند. چند نفر دیگر نقاب بر چهره زده‌اند و نقش انسان‌های خوب را بازی می‌کنند. رالف، جونز، کارآگاهی که روز بازجویی از شرودر کنارم نشسته بود و اسمش را نمی‌دانستم، همکار فلوید که این یکی احتمالش خیلی بالا‌تر بود. حتی آقای هانت با آن چهرهٔ جدی‌اش که مدام از قانون و قانون مداری صحبت می‌کرد. من کنار افرادی ایستاده بودم که همه برایم غریبه بودند و این ادارهٔ بزرگ با راهرو‌ها و اتاق‌های تو در تویش برایم زندانی شده بود که در آن به سایهٔ خودم هم نمی‌توانستم اعتماد کنم. برای همین مجبور شدم دروغ بگویم و طوری وانمود کنم که انگار از چیزی خبر ندارم. سعی کردم در ذهنم با خود کلنجار بروم. هدفم را مرور کنم و ترس انسان‌هایی را تجسم کنم که رو در روی آن آدم‌های بی‌رحم قرار می‌گیرند و بعد از آن‌که تسلیم خواسته‌هایشان شدند، قربانی می‌شوند. من با این فکر و خیالات و بازی با کلمات خود را فریب می‌دادم تا کمتر احساس گـ ـناه کنم؛ اما هیچ کس به اندازهٔ خودم نمی‌فهمید که این دروغ گفتن‌ها چه‌قدر مرا آزار می‌دهد.

ـ نه. کی؟

بلند شد و قدم‌هایی سنگین به طرفم برداشتم. چشمانش حالت خاصی پیدا کرده بود و بیش از حد به زمین خیره می‌شد. به نظرم او هنوز با این مسئله کنار نیامده بود و در بین کلماتی که به زبان می‌آورد، وقفه ایجاد می‌کرد تا فرصت بیشتری برای تحلیل پیدا کند. او گفت باورکردنی نیست که فلوید قاتل باشد؛ زیرا او یکی از بهترین افرادش بوده است. سپس ماجرای کشته شدن فلوید را مطرح کرد که توسط مردی گزارش شده بود.

ـ جنازه‌اش تو یه تعمیرگاه متروکه در حوالی خیابان گلف پیدا شده. بدون هیچ رد و نشونی. به نظر خودش رو دار زده؛ ولی این غیر ممکنه. به نظرت قاتل کی بوده افسر فلیپس؟ برای چی اون رو کشته؟

ـ نمی‌دونم قربان. شما چی فکر می‌کنین؟

ـ من که اصلا فکرم کار نمی‌کنه. هنوز تو شوکم. آخه فلوید که مثل چشمام بهش اعتماد داشتم، مگه میشه قاتل باشه؟ اونم شرودر؟ اونا مثل دو نفر از دو دنیای متفاوت بودن. من که هیچ رابطه‌ای نمی‌تونم بینشون پیدا کنم که این جنایت رو توجیه کنه.

ـ اگه خوب ببینین پیدا می‌کنین.

ـ منظورت چیه؟

ـ هیچی قربان. فقط خواستم بگم با پروندهٔ پیچیده‌ای رو به رو هستیم؛ باید بیشتر دقت کنیم.


romangram.com | @romangram_com