#تب_آغوش_سرد_پارت_99
چشمم باز بود ولی حس بلند شدن نبود.ولی با صدای مامان فرشته ام که امد
.گفت:مادر مگه امروز کلاس نداری!؟
از زیر پتو
بلند شدم .
تنبلی این جا جایی نداش ت.طبق روال همیش ه موهام بس تم مانتو ش لوارم
پوشیدم وپلیور کاموایی هم روی مانتو انداختم.
دیروز که بارون امده بود.
امروز احتمالش خیلی زیاد بودکه باران بباره واس خاطر همین د ستک شهام رو
پوشیدم
و ازاتاق بیرون امدم،
که مادرم دوتا س اندویچ ص بحانه بهم داد گفت:مادر بخوری گردو گذاش تم
وسط پنیز قوت میگیری بهتر درس یاد میگیری.
دستش رو ب*و*سیدم و گفتم:ممنونم مادر یه ب*و*س به گونه هاش زدم،
دوتا ساندویچ برداشتم و از خونه بیرون زدم.
که حنانه خواب الو کنار کوچه زیر سایبون ایستاده بود.
معلوم بود سرماشه چون هی دستاش بهم می مالید.
این دختر هم چند روزه مشکوک میزنه نه به قبلا که دلش نمیخواست سرکلاس
آقای صنعتی استاد شیمی بره ولی الان با کله میره...
چیزی بروز نمیکنه
romangram.com | @romangram_com