#تب_آغوش_سرد_پارت_91
اهورا لیاقت پرینازم داره،
وبعد صورتش ب*و*سیدم.
قرار شد فردا شب جشن ازدواجشون برپا بشه،
از خوشحالی جواب بله نمیدونست چکار کنه که
با ین بااجازه ای گفتن از پیشم رفت.
و من موندم و دلتنگی ای که نمیدونستم که از چی بود.
فقط حس درونیم بیقرار ین جفت چشم شهلایی بود******
از زبان 'چکامه: '
خودمم رو سرگرم پختن کردم وسعی میکردم از گذشته فاصله بگیرم.
اون روز مامان فرشته ام رو به زرشن پلوی مشهورم مهمون کردم .
وتاشب مامانم برام حرف زد...
*****
الان دوماه هس ت که به خونه برگش تم وامروز قرار بود برای مامانم هدیه بخرم
اخه روز فردا روز مادر بود.
داشتم لباس عوض میکردم.
که
متوجه چند تا رده که روی شکمم افتاده ومال دوران بارداریم بود شدم.
ناخوداگاه دلم گرفت اشن از گوشه چشمام سرازیر شد وروی تخت نشستم.
د ستم روی شکمم گذا شتم و به بچه ندا شتم فکر کردم که چ شکلی شده و
romangram.com | @romangram_com