#تب_آغوش_سرد_پارت_81
که دیدم دختره بیهوش روی تخت افتاد.
برای اولین بار عذاب وجدان به سراغم اومد.
یعنی این دختره پاک بوده؟؟؟
یعنی با هیچکسی همخوابی نکرده بوده!؟
کلافه لباس م را از اتاق برداش تم به طبقه بالا اومدم ودختره رو همونجور رها
کردم.
همون شب ٬یکبار یواشکی وارد اتاقش شدم ولی اون بیهوش بود
اونشب خواب به چشمام نیومد تاصبح توی فکر این دختر بودم.
باید می فهمیدم چرا هوردخت بهم نگفته بود این دختره باکره اس .
فردا ص بح کمی از هوردخت ش رم داش تم . برای همین قبل از برگش تنش به
عمارت ٬خودم روبه شرکت رسوندم.
باید ین جوری از گذش ته این دختر خبردار میش دم وگرنه عذاب وجدان ولم
نمیکرد.
با چند تا تماس تلفنی زنی که به هوردخت این دختره رو معرفی کرده بود پیدا
کردم.
چندتا تروال صدتومنی بهش دادم و اونم همه ماجرای دختره رو گفت.
اینکه به خاطر مادرش مجبور شده تنش رو به حراج بذاره.
از فکرهای بدی که نسبت به این دختر کرده بودم پشیمون بودم.
داش تم از پیش زنه میرفتم که گفت:چکامه خیلی خوش گله باید نص یب
romangram.com | @romangram_com