#تب_آغوش_سرد_پارت_80
ولی بازم توی دلم پوزخند زدم گفتم:
ترست برای چیه!؟
مگه تو با چند نفر همخواب نشدی!؟
لرزش دستاش وقتی لباسش رو از تنش در می آورد معلوم بود.
رومو برگردوندم تا بدنش رو نبینم.
بعد از چند لحظه که مطمئن شدم لباس تنش نیست ٬روم برگردونم.
هیکل ریزه ومیزه اش را زیر پتوی نازک قایم کرده بود.
از چشمهاش که پایین بود شرم میبارید.
و همین معصومیتش منو کفری کرده بود.
افکارم رو کنار زدم رفتم روی تخت خواب وبهش نزدین شدم.
از نزدین چشمامش چقدر دلگیر و غم داشت.
من هوردخت رو داشتم واین دختر فقط وسیله ای برای حمل بچه ام بود.
بدون هیچ احساسی تنش رو توی آغوش گرفتم....
رنگ دختره تغییر کرد.
وقتی از درد به خودش پیچید و گریه کرد
فهمیدم باکره هست.
آب سردی روی تنم ریخته شد.
اینکه بیوه نبود.
نمیدونستم باید چکار میکردم .
romangram.com | @romangram_com