#تب_آغوش_سرد_پارت_71

چرا گریه میکنی؟
که با تته پته گفت:خان داداش محمد امین ...محمدامین...تموم کرد...
عصبانی داد زدم گفتم:
پریناز چی داری میگی؟
یعنی چی محمدامین تموم کرد ؟
با گریه خلاص ه ای از اتفاقی که افتاده بود را گفت . بعد اض افه کرد :داداش
آروم باش فقط خودت رو سریع برسون .
عقب عقب رفتم کمرم به دیوار برخورد کرد.
صدای پریناز توی گوشی میپیچید: داداش خودت رو زودتر برسون هوردخت
نمیزاره کسی بهش نزدین بشه.
ش ونه های مردونه ام ش روع کرد به لرزیدن ونفهمیدم چی ش د که گوش ی رو
محکم به زمین زدم.
داد و هوار کشیدم وهرچی روی میز کارم بود روی زمین پخش کردم.
اونقدر فریادهام بلند بود که همه داخل دفتر ش دن و هاجواج به من داغ دیده
نگاه میکردن.
با عصبانیت به همشون توپیدم گفتم:دارین به چی نگاه میکنید؟
هان؟
همه توی شوک بودند.
ش روین که الان متوجه اوض اع ش ده بود خودش رو بهم رس وند گفت: چی

romangram.com | @romangram_com