#تب_آغوش_سرد_پارت_66
محکم بغلش کردم..
با دستهاش صورتم را قاب گرفت و ب*و*سه های پی در پی بهشون زد..
صداش در اومد گفت :دخترم برگشتی؟
چقدر این صدا برام آرامش بهمراه داشت.
گفتم:مامان فرشته خیلی دلم برات تتگ شده بود.
اونم محکم توی آغوشم گرفت گفت:منم همینطور دخترم.
بعد کلی توی آغوش گرفتن ٬منو از خودش جدا کرد.
الان دقیق چهره اش را میدیدم کمی شکسته تر شده بود.
ولی همین که نفس میکشید برام ین دنیا ارزش داشت.
کلی حرف نگفته با مامان فرشته ام داشتم.
چمدونم رو آوردم داخل.
خونمون طوری بود که از ین راهرو کوچن شروع میشد به ین حیاط قشنگ
وبا صفا میرسید و ین خونه نقلی...
راسته که میگن هیچ جا مثل خونه خودم آدم نمیشه.
واقعا آرامش به وجود بی قرارم تزریق شد.
اردبیهشت ماه بود حیاط پر از گل بود.
رفتم سمت حوضچه کوچولو و سط حیاط آبی به صورتم زدم . تموم خاطرات
قشنگ این خونه توی نهنم به تصویر کشیده شد.
مامانم همین جور داش ت نگاهم میکرد گفت:بیا داخل مادر چرا این چند روز
romangram.com | @romangram_com