#تب_آغوش_سرد_پارت_57
قلبم بالا و پایین میشد و عرق سرد روی پیشانیم بود.
به دقیقه نکشید که مریم توی اتاقم اومد.
دستهای پریناز رو از دردی که داشتم فشار میدادم.
پریناز داشت با من همدردی میکرد.
مریم همون خانوم دکتر گفت:زود برین آب گرم و چند تا پارچه تمیز بیارین..
هرلحظه درد من ش دیدتر میش د وجیغ هایی که میزدم کل اون ویلا رو گرفته
بود.
از استرس و از درد داشتم بیهوش میشدم. ضربه های
سیلی که خانوم دکتر بصورتم میزد و نمیذاشت بخوابم و میگفت بیشتر سعی
کن.
کیسه آبم پاره شده بود و بچه در حال به دنیا اومدن بود.
بعد از نیم ساعت دردهایی که میکشیدم ٬داشتم از حال میرفتم که صدای ین
بچه توی فضای اتاق پیچید دردم تموم شد ومن بیهوش روی تخت افتادم.
***
وقتی بهوش اومدم ٬نور افتاب توی چشمام بود و ین سرم هم به دستام وصل
بود.
اما توی اتاق خودم نبود.
بعد از چند لحظه خودم رو توی اتاق چند متری با دیوارهای یاس ی رنگ روی
ین تخت ین نفره دیدم.
romangram.com | @romangram_com