#تب_آغوش_سرد_پارت_30
زخم کنار چشمم داشت انیتم میکرد.
توی همین حین در اتاق زده شد .
تندی اش کامو پاک کردم دیگه نمیخواس تم کس ی از منزوی و زود رن بودنم
چیزی بفهمه،
نقاب شادی به چهره ام زدم
صدامو صاف کردم گفتم:بفرماید.
چهره خندون پریناز با ین ظرف کوچن توی دس تاش توی چارچوب در
نمایان شد.
بهش خندیدم گفتم:بیا داخل.
اونم در اتاق رو بست اومد کنارم روی تخت نشست.
کاسه ی توی دستش رو جلو آورد
گفت:اش رف خاتون برات مرهم درس ت کرده بهم گفت روی زخمت بذارم تا
چند روز دیگه خوب میشه .
چقدر این دختر شیرین زبون بود بدجور توی دلم رفته بود.
گفتم:دستش درد نکنه.
اونم خندید شالمو عقب زد مرهم رو با دستاش روی زخم گذاشت . احساس
سوزش شدید بهم دست داد صورتمو جمع کردم.
پریناز گفت:
چکامه جون کمی تحمل کن الان تموم میشه،
romangram.com | @romangram_com