#تب_آغوش_سرد_پارت_3
از بس گریه کرده بودم، قلبم به کندی میزد،نفس کم آورده بودم .خ سته بودم از
خستگی های روزگار،
اشکهام رو پاک کردم،
تن بی رمق و بی جونم رو تکون دادم.لباس هایی که با خودم آورده بودم را از
چمدونم درآوردم و یکیشونو برداشتم تا بعد از حمام بپوشم .
الان می تونس تم به خوبی اتاقی که تموم روحم رو بیرحمانه داخل خودش
کش ته بود ،رو ببینم . اتاق بزرگی که طرش ش اهانه داش ت ین تخت دونفره
بزرگ شاهی،که دیوارهاش با سر خشن شده انواع حیوانات تزئین شده بود .
ترسناک بود حداقل برای دختری مثل من.
چشم از اتاق گرفتم . دنبال سرویس بهداشتی بودم .جست وجویم زیاد طول
نکشید ،سرویس بهداشتی و حمام را پیدا کردم .
تموم و سایل اتاق حتی سرویس بهدا شتی از سنگ مرمر بود . پوزخند تلخی
اومد روی لبم گفتم: عجب عمارتی . بیخیال از این دنیای تجملاتی، شیر آب
س رد را باز کردم و تن لرزانم که از دیش ب بی جون ش ده بود را زیر دوش آب
گرفتم .
زیر دوش آب ایس تاده بودم وفقط به این فکر میکردم که من با خودم چکار
کردم ؟ چرا همچین پیشنهادی را قبول کردم ؟ الان چه کسی پیش مادرمه ؟ . ..
و این یکسال را چطور طاقت بیارم؟؟؟
از حموم اومدم بیرون و موهامو با حوله خشن کردم.
romangram.com | @romangram_com