#تب_آغوش_سرد_پارت_22

بهش سلام کوتاهی کردم.
ین نفس عمیق کشید تا اعصابش آروم بشه.
بعد جواب سلامم رو داد.
گفت:میدونم که میخوای بدونی من کیم ؟
اون هوران کیه ؟
و اینکه چرا تو رو کتن زد .
سرمو تکون دادم به نشانه آره.
گفت:بهتره بریم توی باغ برات ین مسئله ای را توضیح بدم.
هرکس ی از جلوی هوردخت رد میش د به نش انه احترام س رخم میکرد و بهش
سلام میکرد.
رفتیم همون قسمتی از باغ که دیروز رفته بودیم.
روی تختهای چوبی نشستیم...
اول ازم ین عذر خواهی مختصری کرد.
بعداز کمی مکث گفت :من هوردخت خانم این عمارت هستم.
از این حرفش تع جب نکردم چون از رف تارش معلوم بود که اش رف زاده و
متشخصه بایدم خانوم این عمارت باشه .
ولی هنوز کلی سوال توی نهنم بود.
حرفشو ادامه داد گفت:
هوران که تو دیدی خواهرم بود.

romangram.com | @romangram_com