#تب_آغوش_سرد_پارت_139

مردی که من دلباخته اش شده بودم همون چشم گربه ای خودم بوده ؟؟؟
بچه رو دادم به پریناز و بدو از شرکت زدم بیرون .
خیلی س خ ته یهویی بفهمی ب چه ات وعش قت هردو ک نارت بودن ولی
نمیشناختیشون،،،
قبل از اینکه در آسانسور بسته بشه شاهرز خودش رو بهم رسوند
و داخل آسانسور شد.
عصبی بهش توپیدم گفتم:
برای چی راه اقتادی اومدی دنبالم؟
چرا این کارو بامن کردی ؟؟؟
چرا گذاشتین ین سال و خورده ای درد بکشم ؟
مشتهام رو به سینه شاهرخی میزدم که عشقم بود.
شاهرز محکم منوتوی آغوشش کشوند
وگذاشت که خودم رو خالی کنم.
با ص دای که پش یمونی توش موج میزد گفت: چکامه منو ببخش . متاس فم .
ا ص ًلا نمی خوا ستم اینطور ب شه . خودم خیلی عذاب وجدان دا شتم . بعد از
رفتنت تازه فهمیدم چقدر دوست داشتم . چقدر جات توی اون عمارت خالی
بود . با دیدن چکاوک، بش تر به یاد تو می افتادم و فقط به تو فکر می کردم .
هر چی بگی حق داری . روز اولی که
خودم تورو توی شرکت دیدم شوکه شدم.

romangram.com | @romangram_com