#تب_آغوش_سرد_پارت_129

گفتم:بله
بعد چندلحظه ین بسم الله گفتم وین تقه زدم وارد اتاقش شدم ودر را بستم.
منتظر روی مبل نشسته بود.
گفتم:بله آقا امری داشتین!؟
با دست به مبل روبه رویش اشاره کرد که بشینم
بی هیچحرفی روبه رویش نشستم.
همین که نشستم .
بوی عطرش توی بینی ام پیچید.
چه بوی عطر آشنایی میداد،
تپش قلبم بالا رفت.
نمیدونم چم شده بود.
شاهرز هم خیره به من بود گفت:
خانم شما ازاین به بعد رسمی شدین .
ولی اخم داشت .
خوشحال شدم.
گفتم: ممنون حتم ًاکارم عالی بوده .
ابروهاش رو بالا انداخت.
واااااای اصلا حواسم به حرفم نبود.
گفت :بله از این به بعد من نظارت میکنم .

romangram.com | @romangram_com