#تب_آغوش_سرد_پارت_123
سرش پایین بودو به سمت من امد.
منم نمیدونستم اون کیه!؟اخه اولین بار توی شرکت میبینمش،
قیافش معلوم بود از اون مغرور وبداخلاقها هست.
انقدر محوش بودکه نفهمیدم کی از کنارم عبور کرد وبه داخل اتاقی که چند
روز بود گردگیری کرده بودم رفت.
********************
از زبان شاهرز:
چند روزی گذش ت ومن مثل همیش ه خالی از این زندگی توی اتاق مش ترک
نشسته بودم که پریناز با چکاوک به طبقه بالا امدند،
پریناز همون جوری که چکاوک توی بغلش داش ت ص دام زد گفت:خان
داداش..
توان اینکه جوابش بدم رو نداشتم .
که دید، س اکتم چندقدم فاص لمون رو قدم زد و اومد روی مبلی که نش س ته
بودم نشست،
حواسم به چکاوک نبود،
اصلا حواسم به هیچکس نبود.
پریناز کنارم نش س ت و دس تهای مردونه ام توی دس تهای ظریفش گذاش ت
وگفت:
داداش بسه دیگه،
romangram.com | @romangram_com