#تب_آغوش_سرد_پارت_120

گغتم:چشم
بعدش گفت:
امروز زود به خونه میرم این دختره اعصابم برام نذاشته،
و
همه قرار ملاقات ها رو لغو کن.
منم سرم پایین بود بالا اوردم گفتم:چشم آقا..
دیگه موندن جایز ندونستم و
از روی مبل بلند شد.
که ین کلید از روی میز برداشت بهم داد گفت:کلید اتاق کناری هست.
وبعد از ین بااجازه ای دفترش ترک کردم.
ولی اخرش نفهمیدم دختره چکارش میشد.
بیخیال رفتم توی اتاق ابدارچی ین دستمال تمیز خیس کردم و به سمت اتاقی
کهکلیدش بهم داده بود رفتم در اتاق رو باز کردم وداخل رفتم..
عین اتاق شروین بود،
فقط رنگ دیوارهاش فرق داشت،
زیاد گردگیری نمیخواست،
فقط کمی گردو خاک روی میز بود.
در دفتر بستم ورفتم سمت میز که پربود از پرونده وخودکار وین لب تا ...
داشتم تمیز میکردم که ین قاب عکس بچه توجهم جلب کرد.

romangram.com | @romangram_com