#تباهی_به_دست_دوست__پارت_4
اهورا -شرمنده!.... یک جوری بگو که دل همه خون بشه !خودشون رو جای تو بزارن بفهمن چی کشیدی آجی !به گریه شون بنداز ولی تو اون وسط نشکن ،قوی باش به احتمال زیاد اونم میاد و به حرفات گوش میده مقاوم باش ممکنه ببینیش .پس خود ناکسش رو به غلط کردن بنداز تا بفهمه چی گهی خورده!
با شنیدن اینکه ممکن است باشد نفسم گرفت...
-اهورا من ...من نمیتونم ...اون اگر باشه
-هست حتما هست خوب پس باید کنار بیای مقاوم باش آجی لطفا ؟
باید مقاوم باشم....باید نشان بدهم که دیگر شکننده نیستم .باید به او ثابت کنم!
-تمام سعیمو میکنم داداش
اهورا لبخندی به رویم می زند.
-ممنون حالا بریم آماده ای؟
-آره آماده ی آماده
از راه رو میگذریم.... نزدیک در سالن که می شویم صدای همهمه بیشتر به گوش می رسد ، اهورا دستگیره در را میکشد با صدای دستگیره همهمه ها خاموش میشود و همه به ما دو مینگرن نگاه ها فرق میکند یکی از نگاهش ترحم میبارد .یکی نگاهش مهربان است .یکی نگاهش پر از نفرت تک و سرشار از خشم .دیگری بی تفاوت ....بین جمعیت کسی را میبینم که همانند خاله برایم عزیز است ..... نگاهش فرق دارد ،پر از خواهش است پر از ناراحتی است سرشار از پشیما نیست .لب میزنم برایش
-خاله جون شرمنده نباش .من از شما کینه ای ندارم
لبخندی به رویم میزند و لب میزند
-ممنون دخترم
romangram.com | @romangram_com