#تباهی_به_دست_دوست__پارت_31
خندیدم ....خدایی بد تلافیی بود!
-ا ا به من چه ؟؟فقط ریختن آب سطل نقشم بود!....چ میدونستم تو دست و پا چلفتیی ؟؟؟هااااا!!
-بشین بریم بابا!
دندوناش روی هم ساییده میشد .واضح بود که خیلی سردشه و داره به سختی تحمل میکنه!..... یادآوری آون صحنه ل*ب*ا*مو به خنده وا میداشت!
-رو آب بخندی! دختر پرو ...بیا بریم تو خونه قندیل بستم...!
ریز ریز خندیدم. ..تا در خونه دوشا دوش هم رفتیم.....در رو که باز کرد.....گرمی دلنشینی تنم رو رد آغوش کشید ....آغوش گرمی که بعد یک سوز سرد به دل می نشست !کنار شومینه نشستیم تا خشک شیم....پتویی برداشت و دور خودش کرد - مانیا بیا پیش من زیر پتو تا گرم شی!!
-نه بابا ...الان که زیاد سرد نیست ..!!
-پس واستا یک شکلات داغ بیارم ،بزنیم بر بدن!
لبخندی زدم-اینو موافقم دا.....
میخواستم بگم داداش که یادم افتاد ...خوشش نمیاد ولی برای من حکم برادر رو داشت !
به شعله های زرد و آبی شومینه نگاه کردم ...حتی نگاه کردن بهشون ،دلی که یخ زده بود رو هم آب میکرد ...!
-بیا اینم شکلات داغ..!
-ممنون ...
romangram.com | @romangram_com