#تباهی_به_دست_دوست__پارت_30

-پیاده شو

از ماشین خارج شدیم ،در سفید رنگ رو باز کرد

-بیا اینم باغ ما !! بیا تو مانیا ..

رفتم تو... خیره کننده بود واقعا به اینجا لقب بهشت رو میشد داد، زمین پوشیده از برف بود .. زمین انگار کفن سفید به تن کرده بود .. هوا فوق العاده سرد .... سوز سردی تموم بدنت رو در بر میگرفت.. آلاچیق زیبای کوچولویی کنار جوی آب بود... آب زلالی داشت .. یک دور.... دور خودم چرخ زدم و دستامو از هم باز کردم و از ته دل خندیدم ....استشمام عطر گل ها دلپذیر بود .کنار جوی آب رفتمگ و جورابامو از پام در اوردم و پامو داخلش کردم، از سردی آب تنم مور مور شد .. ولی یه دفعه تو کسری از ‌ثانیه خون به مغزم نرسید و از سردی آبی که رو م پاشیده شده بود یخ بستم، نفسم تو سینه حبس شد و چشمام اندازه توپ تنیس گرد شد

متوجه هول کردن کامیار شدم نگران گفت-مانیا .. مانیااااااا مانـــــیا ... خوبی ؟؟ به خدا فقط خواستم شوخی کنم .. مانیـــا چت شد...

تکونم داد... به خودم اومدم عصبانی شدم ولی سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم ،سطل آبی که کنارم بود رو خیلی طبیعی برداشتم و از آب پر کردم اولین سطل آب رو روی خاک ریختم بعدی و بعدی رو هم همینجور...

کامی-دختر خوبی؟؟ داری آبیاری میکنی ؟ یه چیزی بگو بفهمم سنکوپ نکردی!



سکوت کرده بودم ....سطل رو از اب پر و خالی میکردم....اصلا انگار نه انگار آون داره خودش رو میکشه ببینه خوبم!تو حال خودش بود و نگران از رفتاری من ، کهدر یک حرکت ناگهانی ...سطل رو، روش خالی کردم ... ریختن آب مساوی شد با افتادنش داخل جوی

-ا ا ا ا ....وای ...منو بگیر .؟!

با دیدن این صحنه از خنده نفسم گرفت .....تیکه تیکه گفتم-واااااای. ...خی.....خیلی باحال بود....!اییییی...د ...دلم!...تق....تقصیره خودت بود!

تعجب کرده بود ....فکر کنم نفسش بند اومده بود !....فقط به هیکل خیسش نگاه میکرد....با آب سرد لیش آب شده بود بدبخت!

کامیار غضبناک از جوی خارج شد -اییییی الهی جیز جیگر بخوری مانـــــیا!!ای الهی نگم چیکار نشی !من فکر کردم قهری!!!،نگو خانم نشسته نقشه میکشه ....خیلی بیشعوری!


romangram.com | @romangram_com