#تباهی_به_دست_دوست__پارت_25

دیدم صدرا ساکت شد ... اهورا هنوز مشغول خندیدن بود .....منم که عصبانی از رفتارش تیکه ای کیک برداشتم و بطور خیلی ناگهانی با دست کیکی به صدرا سیلی زدم .....حالا اون بود که ماتش برده بود ....و با تعجب به صورتش دست می زد .....به خامه های رو دستش نگاه کرد .....همه با تعجب نگاه میکردن و چیزی نمیگفتن ..کارم خیلی زشت بود متاسف شدم ولی از رفتار صدرا خوشم نیومد

صدرا قهقه ای زد -میدونم شوخی بود آجی ! ولی خیلی باحال زدی ....کوپ کردم دیوونه....وای خدا دلممممم

از رفتاراش تعجب کردم -خدایا شفا بده ....این چرا الکی میخنده.....

با صدای خنده ی بلندی که از اخر سالن همه به سمت صدا برگشتن و کامیاری رو که از خنده روده بر شده بود،دیدن ....همه صورت هاشون به لبخندی باز شد و بعد کل سالن از صدای خنده منفجر شد .....

-وای اینا چرا میخندن ؟؟

صدرا تیکه تیکه گفت-هیچی ......هی.....چی

ناراحت بودم و این جمع شاد هم تاثیری روم نمیداشت چون بازم کامیار کادوش رو فراموش کرده بود .....هر سال یادش میره و من روز بعدش کادو میگرفتم .....

خسته گفتم -ماااامان شام رو حاضر نمیکنی

مامان که هنوز آثار خنده رو ل*ب*ا*ش بود گفت - چرا چرا

خونه ساکت شد و همه رفتن برای شام آماده بشن .....

سفره پهن شده بود داشتم میرفتم دستشویی دستامو بشورم که........



دستی بازومو گرفت و کشید و داخل اتاقم کرد..خیلی ترسیدم ..ناگهانی بود! . ولی با حس کردن عطرآشناش کمی آروم شدم ...ولی ازش دلگیر بودم


romangram.com | @romangram_com