#تباهی_به_دست_دوست__پارت_19

به خودم نگاه میکنم ..... پیرهن مجلسی آتشین پوشیده بودم و ساق های پامو در معرض دید گذاشته بودم ! کفش های مشکی 6 سانتی هم پام کرده بودم

صدای زنگ نشون از اومدن مهمونا داد



مامان - ای اومدن .....خوبم مانیا؟؟خوشگل شدم؟

-آره ستاره جون ....شدی یک تیکه ماه ....

مامان خنده ریزی کرد و گفت- ماه بودم !....من رفتم پایین زود بیا

-چشم ....

امشب میشدم 10 ساله ....با هر شب تولدم حس میکنم تازه متولد میشم و سعی میکنم زندگیمو یک جور دیگه شروع کنم ....

رفتم پایین همه اومده بودن .....

-سلام به همگی ....

خاله سیلا -سلام خوشگلم .....چه خوشگل شدی !خوبی تولدت مبارک ....

-ممنون خاله... خوبم

نوبت به خاله سمین و سهیلا رسید با اونا هم همین حرف هارو زدیم و بهم تبریک گفتن ...دایی نداشتم ...فقط سه تا خاله خدا بهم داده بود.


romangram.com | @romangram_com