#تباهی_به_دست_دوست__پارت_16

-اه من دلم نمیخوآد تولدم خانوادگی باشه ....وای یاسمن و فرشته لوس رو بگووو.....خدایا چجوری اینارو تحمل کنم!!

سعی کردم کمی با مرور درسا فکرمو ازاد کنم

ساعتو نگاه کردم...ساعت 7 بود نزدیک 3 ساعت میشد مطالعه کرده بودم

صدای کوبیده شدن در اومد....بعدم صدای مامان... با عصبانیت وارد شد

-مانیااااا....تو میخواستی برای تولدت چیکار کنی ها؟

تعجب کردم که چقدر زود فهمید-هیچی هیچی!

مامان اخمی کرد-پس این اهورا چی میگفت

ناراحت شدم خیلی زود انتقال داده بود حرفمو

زیر لب گفتم -کامیار دهن لق رفته به اهورا گفته!اه

مامان -چی میگی زیر لب ؟

-هیچی مامان جان ....تولدمو بگیر و خاله اینارم بگو ...ولی بگمااا باید کامیار باااشه

-اوووف هست ....دیگه از این حرفا نزنیا

-باش مامان ...باشه،شرمنده!


romangram.com | @romangram_com