#تباهی_به_دست_دوست__پارت_14

-کامیاری شنبه تولدمه ....همه دوستاتو بگو بیان ....منم ایلیا و آرمین و بقیه رو میگم تا بیاین پارک جای فلکه ....نمیخوام کسی چیزی بفهمه ....خودم پول دارم بهت میدم برو وسایل و کیک اینارو تهیه کن همه چی آماده باشه ....خانواده ام هم نفهمناااااا!

همینجور سرم پایین بود و داشتم فکر میکردم چی لازم دارم ....بعد از کمی فکر سرمو آوردم بالا ...دیدم کامی مات منه!!

دستی جلوی صورتش تکون دادم

-الووو کامیار ...کجایی تو؟

کامیار با تعجب به سرم نگاه کرد

-خوبی تو ....سرت به جایی نخورده؟.....چی میگی تو خوشگله ؟یعنی چی؟؟ چرا؟؟من رو تو غیرت دارماااااا....فقط فقط با منی نه با کس دیگه ای فهمیدی؟؟

-چشم داداشی ولی..

باز اخم کرد

کامیار-ولی و اما نداره همین که گفتم

قیافه قهر آلود و ناراحت گرفتم - باشه

کامیار به سرم ب*و*سه زد و در آغوشم گرفت

-برای خودت میگم کوچولوی من

مامان -مانیااااا بیا اینجا ببینم


romangram.com | @romangram_com