#تباهی_به_دست_دوست__پارت_13



بابا -خدانگهدارت پسرم

کامیار –خداحافظ

کامیار که رفت مامان گفت

مامان - مانیا ....دخترم برو بخواب دیگه

نیشمو تا بناگوش باز کردم -چشم ....این دفعه میرم میخوابم

صدرا -لا اله الا الله از دست این بچه ....تا کامیار رفت ....گفت میره می خوابه

اهورا -باید سعی کنیم دور کنیمشون تا وابسته نشن

صدرا - موافقم

این داداشای منم مزخرف میگنا....خو منم دوسش دارم مثل برادرمه!....رفتم اتاقم...هر طرفی سر تو میچرخوندی ...یک مدل از ماشین های مدل بالا رو میدیدی ....به سقف نگاه میکردی ...توپ بود که سقف رو پر کرده بود ....کلا من میگم خدا اشتباهی منو دختر آفریده ....و گر نه کلا اخلاق پسرونه دارم ....اتاقمم دخترونه نیس ....-هی

رفتم سمت تخت ماشینی شکلم ..ملافه رو برداشتم وکشیدم روم ....سرم به بالشت نرسیده خوابم برد..

9ماه بعد *******

با کامیار تو حیاط نشسته بودیم


romangram.com | @romangram_com