#تا_آسمان_پارت_76

بلند شد. خودش هم ایستاد. هق هقش را توی دستهایش خفه کرد.

آیسان پشت به او وسیله هایش را دستپاچه میریخت توی کیف.ترق تروقی که راه انداخته بود دست دلش را رو میکرد.نگرانی و دلواپسی اش را....مادرانه و خواهرانه هایش را....

چرخید و صدای دوباره بدجنس شده اش آمد.

_اونروز که اومده بودی مطب چقد بت التماس کردم بزاری یه معاینه........

با حرص جیغ خفه ای کشید׃ا ا ... بس میکنی یا نه....?

_همین دیگه.... خر جیغ و دادت شدم که الان به این روز افتادیو داری پس می افتی....

آیسان گوشی به دست انگشت اشاره اش را تهدید وار مقابل چشمهایش تکان داد.

-محلول سرکه سفید فراموش نشود.....

میان گریه پخی خندید.توصیه های ایمنی آیسان تا لحظه ی آخر به راه بود.

_زهر مار...دکتر بازی در نمیاری واسه من و آرام بخشاتو سر خودقطع و وصل نمیکنی.. ترشی و سیر تعطیل....دوش ادکلن تعطیل....

-چشم....دیگه...?

رفت سمت در׃دیگه اینکه الانم برو ور دل شوورت که ازدست رفت....


romangram.com | @romangram_com