#تا_آسمان_پارت_74
صورتش جمع شد. آیسان انگار امشب کمر به نابودی اش بسته بود.
با نفرت به تیوب سبز نگاه کرد׃چیکارش کنم حالا?
آیسان چشمهایش را گرد کرد׃خدا رو شکر سوادت میرسه روشو بخونی.... ph ش واسه بانوانه... به درد من نمیخوره....
معده و روده اش به هم پیچید. جعبه ی بعدی یغور تر بود.׃این یکی چیه دیگه?
_دوش واژینا....
قبل از تمام شدن جمله او,مثل برق گرفته ها از جا پرید و ساک و تمام متعلقاتش را باچندش انداخت روی تخت׃اییییییی...
_دختره ی احمق....
دهان باز کرده بود بگوید که" به درد عمه ی دکتر یکتا میخوره "که تقه ای به درخورد.مهتا گردن کشید ׃اینجا چپیدین چرا?
آیسان هم نه گذاشت نه برداشت با حرص پرید به مهتا׃خواستیم امتحانت کنیم ببینیم طاقت میاری دو دیقه فضولی نکنی یا نه?
نیش مهتا شل شد وآمد توی اتاق׃اونو که نه.....
گوشی سیاه را از پشتش بیرون کشید.
_داشت زنگ میخورد.. زن عمو گفتش اینجائین....
romangram.com | @romangram_com